عشق قمار

پارت ۷

گلوریا:باشه اگه فقط اینه قبوله

کوک : برای فردا جشن که شبه میریم خرید (سرد)

گلوریا :اوکی (جدی)
کوک رفت بیرون منم رفتم تو حیاط دور بزنم میخوام زودتر فرار کنم از دستش ولی از یه طرف خیلی نگران فیلیکس هستم
همینجور داشتم دور میزدم تقریبا ساعت ۵ بود که یه در سیاه رو دیدم رفتم نزدیکش میخواستم ببینمش که یهو ....

کوک :از شرکت زدم بیرون برای اینکه شک نکنن من یه شرکت دارم رفت عمارت گلوریا رو تو حیاط دیدم داشت به سمت در میرفت زود صداش کردم
گلوریا (داد)

گلوریا :کوک صدام کرد ترسیدم خیلی بد نگاه و اخم کرده بود
رفتم جلوش

کوک :کی به تو اجازه داد بیای بیرونبا این لباسا (عربده )
گلوریا :رگ گردنش معلوم بود ترسیدم هیچی نگفتم مظلوم نگاش کردم

کوک :گمشو تو خونه (داد)

گلوریا : لازم نیست هرچی رو با داد بگی (بعض داد)

کوک :انگار دلت کتک میخواد اره (عصبی)

گلوریا : خفه شو عوضی توکی هستی امر و نهی میکنی برا من

کوک : قاتلت کسی که اگه یه بار دیگه زرزر کنی ببین چه بلایی سرت میاره

گلوریا : دستم رو گرفت و کشید به سمت در سیاه اونن ..تو .

ادامه دارد
دیدگاه ها (۱۱)

خوب دوستان بای بای تا فردا که پارت جدید میزارم 😍دوستون دارم ...

انقدر از پشت گوشی بوسیدمت که شمارش از دستم در رفته 🥲

عشق قمار

عشق قمار

عشق مافیاییp9

𝑷𝒂𝒓𝒕 𝟒عشق مافیاویو بورام ساعت 8:30 از تخت اومدم بیرون یه دوش...

پارت ۹۹

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط